روزها و هفته های گذشته حوادث تونس و مصر را با اضطراب و شک فراوان مشاهده کرده ام. این حوادث خاطرات گذشته را در من زنده کرد. ازمیان جریان رادیکالیزه و سیاسی شدن دهه های 1960 و 70 آمریکا بیرون آمدم، علیه شاه فعالیت کرده و در براندازی رژیم او در بیش از سه دهه قبل شرکت داشتم – سرریز از احساسات و گاه غرق شده در تظاهرات عظیم 1978 و 79 ایران. با این تجارب با امیدها و هراس های جوانان تونسی و مصری که به خیابان ها ریخته اند می توانم همدلی کنم. خودم را در میان آنان و انرژی بی حدشان ببینم، در چشمانشان که پر از امید به آینده نوین است و پر از هراس نسبت به مسیر ناآشنا. آنها بدون وقفه بجلو می تازند و خاورمیانه را تغییر می دهند.
آقای خامنه ای، ولایت فقیه جمهوری اسلامی در ایران، مدعی است که شورش های مصر و تونس انقلاب های اسلامی نسخه برداری شده از انقلاب ایران هستند. گلن بک از خبرگزاری فاکس آمریکا کما بیش بر همین عقیده است. او تبلیغ می کند که این رویدادها یک توطئه برای ایجاد دوباره یک خلافت است، یک نظام اسلامی که اروپا را به محاصره درآورده و فتح خواهد کرد. و ایالات متحده در مخاطره افتاده باید برای بقایش مبارزه کند. ضد امپریالیست های چپی به نوبه خود فکر می کنند که این مطلع یک جبهه ضد امپریالیستی جدید است که به صفوف مضمحل آنان خواهد پیوست.
دموکراسی های غربی، بخصوص ایالات متحده، در حین استقبال از این تحولات جدید به آن از زاویه عادات قدیمی شان نگاه می کنند که چگونه این تحولات را از جنبه منافع خودشان کنترل کنند. آنها سیاست ها و برخوردهایشان را در میدان مناظره قرار داده اند – آیا به این تحولات کمک کنند و یا اینکه زمینه خفه کردن آنرا فراهم کنند.
کارشناسان خبرگزاری ها مداوما سعی دارند تا نتایج این تحولات را پیش گوئی کنند. آیا این یک دموکراسی واقعی خواهد بود، با آزادی نظرات، تفکر و گردهمائی؛ هر فرد با یک رای – یک شرایط دموکراتیک و غالبا همراه با مناقشه منافع نابرابر. این امکان پذیر است؛ با قرار داشتن طیف تمام منافع در ملا عام آیا رهبران سیاسی مصر می توانند با هم جلسه کرده و چارچوبی فراهم کنند؟ تصور این کار چندان دشوار نباید باشد، طرح های فراوانی برای این امر در دنیا وجود دارد، قانون اساسی آمریکا یک نمونه از آن است. آیا نتیجه این تحولات یک دولت قوی مانند برمه خواهد بود، یک اولیگارشی نظامی با قلاده ای بر حلقوم اجتماع، با امتیاز ویژه برای خودش؟ این هم امکان پذیر است؛ واقعیت منافع ارتش مصر در تمام زمینه های اقتصادی وسیاسی مبرهن است، واقعیتی شکل گرفته از زمان حکومت جمال عبدالناصر در 1952. آیا این نمونه ای از حکومت ترکیه خواهد بود، بدانگونه که ارتش چارچوبی سکولار و ضد کمونیستی بوجود بیاورد – ارتش مصر زمینه آنرا دارد؟ آیا این تحولات می تواند به اضمحلال کامل دولت کنونی بیانجامد تا جائی که سازمان داده ترین این روندها، اخوان المسلمین، کنترل را قبضه کرده و مصر را در جهت یک حکومت اسلامی همانند ایران سوق دهد؟ آیا رهبری چپی و محبوب می تواند ظهور کند و این تحولات را بطرف یک نمونه کوبائی یا ونزوئلائی هدایت کند؟ آیا این تحولات می تواند به یک جنگ داخلی با نتایج غیر منتظره بیانجامد؟
نحوه ای از این امکانات شکل پذیر می باشد اما بعید است. تحولات مصر، آفریقای شمالی و دنیای عرب را چگونه باید تعبییرکرد؟ آیا میزان و معیاری برای دموکراسی وجود دارد؟
یک میزان مهم آن جوانان متصله منطقه است که امیدوارم در قسمت های بعدی مرور کنم.
۱ نظر:
آقاى زهرايى
خسته نباشيد
هرچه مى خوانم اين چهار خط نوشته شما را چيزى عايدم نمى شود. از خودم مى پرسم كه آيا لازم است حتما چيزى بنويسيد و وقت عزيزتان را بگذاريد براى چه. انگار شما اين همه نوشته هاى سنگين و درست حسابى كه در اين موارد مى نويسند را نمى بينيد. مخصوصا منابع انگليسى.
خواهش مى كنم كه فكر نكنيد كه من يكى از ماركسيت عجيب و غريب مثل شما ها هستم اصلا من اعتقادى ندارم. ولى اين چند تا نوشته شما شبيه اين است كه بگى ماست سفيد است و ذغال سياه. در يكى از اين نوشته هايت آنقدر به مواضع ضد امپرياليستى دوستان سابقت كوبيده اى كه انگار ٨٠ درصد ايرانيان معتقد به اين جور چيزها هستند و يا كسانى هم كه باشند اصلا اثرى در روند مردم و يا روى آنها دارند. لااقل از سوادى كه دارى و خودت را متخصص مى دانى به ديگران استفاده برسان واين قسمت را به ديگرانى كه وقت و موضوع مهمترى دارند واگذار. البته من شخص شما را نمى شناسم و وب شمارا يكى دوستان خوب من داده بود و به احترام ايشان مجبور شدم كه يك نگاهى بياندازم و ارزيابى خود را از اين فعاليت شما بيان كنم.
ارسال یک نظر