۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

بِرِس و بپیوند!

چند سال پیشتر پدر و مادرم را به یک مهمانی ایرانی بردم تا با دوستان قدیمی شان که به سیاتل آمده بودند دیدار کنند. آشنائی با صاحبخانه و دیگر مهمان ها نداشتم. هنگامی که همگان بخواندن یکی از سرودهای ملی ایران پرداختند متوجه شدم که در جمع عده ای "فارس" زده هستم.

جوانی که در کنارم نشسته بود بعد از تکه پاره کردن تعارفات سنتی، به این موضوع پرداخت که یکی از دائرة المعارف ها جسارت یافته ابن سینا را بعنوان یک محقق عرب معرفی کند. ابن سینا یا ابوعلی سینا یکی از محققین قرن دهم است که عمده آثارش را به عربی نوشته. بعد از مطلع کردن من از این اهمال آن دائرة المعارف به لعن و نفرین منابع غربی برای پخش اطلاعات نادرست و عرب ها که پشت پرده دست بر این ماجرا دارند و می خواهند او را تصاحب کنند، پرداخت. از این زخم زبان او جا خوردم. هنگامی که کمی آرام گرفت گفتم، "شاید بشود به این موضوع از زاویه دیگری نگاه کرد. ادعای عربها نسبت به ابن سینا چندان چیز بدی هم نیست؛ می توان این ادعای آنها را به حساب مقام والای ابن سینا گذاشت. تصور کنید اگر اقوام بیشتری هم مدعی ابن سینا باشند این چیز بسیار خوبی برای مقام او است." هم صحبتم موضوع را عوض کرد؛ حدس می زنم دریافت که من همرنگ جماعت نیستم.

در راه بازگشت به این فکر افتادم که میراث واقعی من چیست؟ هیچ کدام از نوشته های ابن سینا را نخوانده ام و احتمالا در آتیه نیز نخواهم خواند. اگر این نامحتمل اتفاق بیفتد، بایستی خودم را با مطالعات عمیق تاریخی و باستانشناسی مشغول کرده باشم. او یک پزشک و محقق مهم زمان خودش بوده است اما اطلاعات من در مورد بسیاری از دانشمندان دیگر بمراتب بیشتر است از دانش من نسبت به ابن سینا. من نسبت به لوئی پاستور و لاینوس پالینگ و کارهایشان بیشتر آشنائی دارم تا ابن سینا و کارهایش. من مطالب بسیاری مربوط به آثار اینشتین، فاینمن و هاکینگ را خوانده ام. من در ایران بدنیا آمده ام، آیا این بدین معنی است که ابن سینا و خیام میراث من هستند و نه آن دیگران، با این وصف که من با آن دیگران، مانند پاستور و دیگر محققین غربی، بخاطر مطالعاتم شناسائی مستقیم تری دارم! بیشتر آثار ابن سینا ازمیان ایرانی ها و حتی از میان عرب ها فراموش شده و از دست رفته بود، این آثار دوباره فقط به صورت آرشیو بازگردانده شدند، آنهم فقط به این خاطر که اروپائی ها از آن نگهداری کردند و از آثارش در موسسات علمی شان استفاده کردند، آموختند و بر آن افزودند. آیا این بدین معنی است که ابن سینا میراث ماست اما نه از آن اروپائی ها، با این وصف که آنها از آن آثار نگهداری کردند، از آن آموختند و برآن افزودند؟

این نتیجه را گرفتم، هنگامی که فقط به محققین "خودمان" – ابن سینا، حافظ و خیام و ... – توافق و آشنائی می ورزیم، درواقع آنهم به تعداد بسیار کمی از محققین دوران قدیم، این معیارکم عمقی فرهنگی "ما" است و مببین مسافتی است که باید طی کنیم. اگر یک نفر غربی به شما بگوید، چه فرهنگ قدیمی و طولانی دارید، "عجبا، 2500 سال قدمت!" مفتخرانه باد به غبغه نیانداز؛ منظور او در بهترین وجه اش سالارمندی است. آنها بالواقع "فرهنگ ما" را بهمراه الباقی هزاران ها سال فرهنگ بشریت یکجا تصاحب کرده اند. برآشفته نشو، بمانند اینکه چیز دیگری را غربی ها از دستت درآورده اند. این فقظ گویای یک مطلب است؛ از واماندگی خلاص شو، برس و بپیوند!



۲ نظر:

ناشناس گفت...

فارسی اش بد نبود.موضوع اش بهتر بود.
با احترام

ناشناس گفت...

سلام آقای سیامک زهرائی.لطفا ترجمه فارسی نوشته هایتان را در سایت قرار دهید. متشکرم.مهسا